رمکی

لغت نامه دهخدا

رمکی. [ رَ م َ ] ( ص نسبی ) رَمان. رم کننده :
پند بپذیر و چو کره رمکی سخت مرم
جاهل از پند حکیمان رمد و کره ز شیب.ناصرخسرو.

فرهنگ عمید

رم کننده، حیوانی که زود رم می کند و می گریزد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم