لغت نامه دهخدا خوش طعم. [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ] ( ص مرکب )بامزه. لذیذ. گوارا : و چیز خوش طعم چون انگبین و شکر به آن یار کنند تا بوی و طعم آن بدان بپوشند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). آن چشمه شکافته شود و آبی سرد خوش طعم صافی از آنجا بیرون آید. ( تاریخ قم ).