لغت نامه دهخدا
می آرد شرف مردمی پدید
آزاده نژاد از درم خرید.رودکی.خاقانی آن اوست غلام درم خرید
بفروشدش به هیچ که ناید پسند او.خاقانی.بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی
درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب.خاقانی.تا بر درش به داغ سگی نامزد شدیم
گردون درم خرید سگ پاسبان ماست.خاقانی.- درم خرید کسی ( چیزی ) کردن ؛ زر خرید او کردن. بنده او ساختن :
مگر معامله لااله الااﷲ
درم خرید رسول اللَّهت کند به بها.خاقانی.خود را درم خرید رضای خدای کن
دامن از این خدای فروشان فرونشان.خاقانی.