دانه نشان

لغت نامه دهخدا

دانه نشان. [ ن َ / ن ِ ن ِ ] ( نف مرکب ) نشاننده دانه. که دانه نشاند. که ترصیع کند. که دانه های گوهر در چیزی جای دهد. || ( ن مف مرکب ) دانه نشانده. دانه آمود. مرصع. دارای قطعات خرد و درشت از احجار قیمتی. از جواهر و سنگهای گرانبها بقطعات خرد و درشت درنشانده ( در حلقه ، یا انگشتری ، یا شمشیر و خنجر و تاج و غیره ).

فرهنگ عمید

آنچه بر آن دانه های جواهر نشانده باشند، دانه نشانده، مرصع، جواهرنشان.

فرهنگ فارسی

نشاننده دانه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند فال سنجش فال سنجش