خاموش نشستن

لغت نامه دهخدا

خاموش نشستن. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) بیصدا نشستن. ساکت نشستن :
جای آن نیست که خاموش نشیند مطرب
شب آن نیست که در خواب رود یار و ندیم.سعدی ( بدایع ).- امثال :
خاموش نشین و فارع از الم باش.
|| دست از فعالیت بازداشتن. اقدام لازم نکردن. چون : «آیا جایز میدانی که من در این کار خاموش نشینم »:
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است.سعدی.

فرهنگ فارسی

بیصدا نشستن ساکت نشستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق