ق. ( حرف ) حرف بیست و چهارم است از حروف الفبای فارسی و حرف بیست و یکم از حروف الفبای عربی و حرف نوزدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را بصد دارند و نام آن قاف است و آن در اصل نونی است که دو نقطه از درون بر سر او زیادکرده اند و گفته اند آن شکلی است مرکب از سه خط منکب و مستلقی و مقوس. ( نفایس الفنون ص 13 ). و آن از حروف هفت گانه مستعلیه ( از برهان ذیل هفت حرف استعلا )، و آبی ( برهان ذیل هفت حرف آبی )، و قلقله و محقوره و مصمته و هوائیه و نیز از حروف منصوب و ملفوظی است. || ق در اصطلاح تجوید اشاره است به علامت خاصه «قیل فیه الوقف ». || و رمز قرائت است چون ق عاصم = قرائت عاصم. || و در کتب رجال شیعی رمز است اصحاب صادق ( ع ) را. || و نیز رمز قاموس مجدالدین فیروزآبادی است و نیز در علم هیأت رمز احتراق است. این حرف در فارسی نیست و اگر در کلمه ای یافت شود یا آن کلمه غیرفارسی است که فارسی گمان برده اند و یا استعمال متأخران عجم است که زبان ایشان به زبان عرب مخلوط شده است. پس قاف نویسند و غین خوانند: قاز، قالیچه ، قلندر و قاپول. «ق » و «ج » در یک کلمه عربی جمع نشود جز آنکه معرب و یا حکایت صوت باشد چون جَلِق الرأس. جَلَق القوم بالمنجنیق ، رماهم به. جلاقه ؛ پاره گوشت. رجل جلاقه ؛ لاغراندام. جوالق بضم جیم و کسر آن ، گواله است که از پشم و یا موی بافند، و این کلمه معرب است. ( المنجد ). معرب «گواله ». ابدالها: در عربی : > به ث بدل شود: مِقِم ، مِقِمَّه = مِثِم ، مِثِمَّه > به ر بدل شود: زنبق = زنبر > به ت بدل شود: قملول = تملول > به ج بدل شود: قاسم = جاسم > به ی بدل شود: قاسم = یاسم > به واو بدل شود: محق = محو > به گ بدل شود: بلعق = بلعک. ( آنندراج ) در کلمات ترکی که متداول فارسیان است ، > به خ بدل شود چقماق = چخماق تاق = تاخ در تعریب : > بدل از خ آید: ذقن = زنخ ( زخن ) > بدل از غ آید: قنبیط = غنبید > بدل ک آید: قند = کند قاسانی = کاشانی قبج = کبک تریاق = تریاک قرطه = کرته قزاکند = کژاغند > بدل از گ آید: خانقاه = خانگاه قصار = گازر دانق = دانگ > بدل از هَ آید: بیجادق = بیجاده جرندق = گرنده شاهدانق = شاهدانه > بجای c یونانی آید: غلو قوریزا > گاه به غ بدل شود:
فرهنگ معین
(حر. ) بیست و چهارمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۱٠٠ در حساب ابجد.
فرهنگ عمید
بیست وچهارمین حرف الفبای فارسی، قاف. &delta، در حساب ابجد «۱۰۰». نام واج «ق».
فرهنگ فارسی
پنجاهمین سوره قر آن پس از سوره [ حجرات ] و پیش از سوره [ الذاریات ] مکیه . تعداد آیات ۴۵ . ( اسم ) نشانه اختصاری مواد ذیل است : ۱ - اشاره است به قیل فیه الوقف ( در آن وقف قایلند ) ۲ - ( قرائت ) اشاره است به قرائت : ق عاصم ( قرائت عاصم ) ۳ - اشاره است به اصحاب صادق ع . ۴ - اشاره است به قاموس فیروز آبادی ۵ - رمز احتراق است . فعل امر است از وقتی یقی وقایه بمعنی محفوظ کن نگهدار .
دانشنامه عمومی
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. صدای آن در تلفظ فارسی معیار همانند «غ» است ولی درعربی گونه ای «غ» بسته تر تلفظ می شود. در جنوب و شرق ایران و در افغانستان و تاجیکستان بین دو صامت قاف و غین تفاوت وجود دارد. ∗ اما در گویش اکثر فارسی زبانان ایرانی هر دو همخوان یکسان است. [ نیازمند منبع] بیشتر واژه هایی که با همخوان /ق/ آغاز می شوند، ریشهٔ عربی یا ترکی دارند یا ممکن است معرب باشند. در بعضی از واژه ها که از فارسی یا زبان های دیگر وارد زبان عربی شده و سپس دوباره وارد زبان فارسی شده است، همخوان ( صامت ) ابتدایی به «ق» تغییر کرده است. برای نمونه «قند» معرب «کند» و «قرمز» معرب «کرمست». برخی دیگر از واژه های فارسی که همخوان غین در آن شنیده می شود به غلط با قاف نوشته شده است. مانند قباد، قشنگ، قالیچه و قلندر. بعضی از واژه های فارسی هم هستند که همخوان آغازین آن ها به «ق» تبدیل شده است. برای نمونه «قلک» که در اصل به صورت «کولک» و «غلک» رایج بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
بیست وچهارمین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست ویکم از الفبای عربی (ابتثی) و حرف نوزدهم از حروف ابجد که در حساب جُمَل برابر است با ۱۰۰. در زبان فارسی، این حرف را «قِ= qe» و «قاف= qâf» می نامند. این حرف، از نظر آوایی، همانند حرف «غ» نمایندۀ صامت ملازی ـ انفجاری است. «ق» نام سورۀ ۵۰ قرآن کریم است، در علم هیئت، رمز احتراق و در تقویم نشانۀ سال قمری است. این حرف در کلمات فارسی نیست، اما در کلمات دخیلی که از عربی و ترکی و مغولی وارد فارسی شده کاربرد دارد. حرف «ق» در واژه هایی همچون دهقان، قهستان، قوز، معرب «ک» و «گ» است.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی ق: از حروف مقطعه و رموز قرآن معنی سَبَإٍ: نام سلسله ای که از سال 850 ق م تا سال 115 ق م در محل " یمن "کنونی حکومت داشتند معنی یُوَفِّقِ: توافق و اصلاح بر قرار میکند (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای شرط قبل از خود می باشد و حرف ق در آخر آن به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است) معنی عُقْدَةُ: گره (این کلمه از ماده ( ع - ق - د ) است که به معنای بستن است ، و در این آیه ، علقه زناشوئی به گرهی تشبیه شده که دو تا ریسمان را به هم متصل میکند ، به طوری که آن دو را یک ریسمان ( البته بلندتر) میسازد ، گوئی حبالة و ریسمان نکاح هم دو نفر انسان یعنی ز... [ویکی فقه] ق (ابهام زدایی). واژه «ق» ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سوره ق، پنجاهمین سوره قرآن کریم• قاف (عرفان)، ام کوهی اساطیری و از رمز های عرفانی• حرف ق، یکی از حروف الفبا ...
ویکی واژه
بیست و چهارمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۱۰۰ در حساب است.