طاسباز. ( نف مرکب ) در ولایت طایفه ای اند که از زیر خرقه طاسها برآرند و گاهی طاس را در هوا افکنند و بر سر چوب بگیرند، از عالم شیشه باز، و بازیهای عجیب و غریب دیگر نیز کنند، از عالم بهان متی هندوستان. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) : ز کشتی چو کردیم هنگامه ساز بگوئیم حرفی هم از طاسباز خورد چرخ از چرخ آن دلربا بمن حال گردید چون آسیا.میرزا طاهر وحید. || محیل. مکار. ( مجمع التماثیل از بهار عجم و آنندراج ) : طاسبازی بدیدم از بغداد چون جنید از سلوکش آگاهی سر برون برد زیر جبه و گفت لیس فی جبتی سوی اﷲ.کمال خجندی.
فرهنگ معین
(ص فا. ) ۱ - قمارباز. ۲ - حقه باز، شعبده باز.
فرهنگ عمید
۱. بازی کننده با طاس، آن که با طاس قمار می کند. ۲. [مجاز] حقه باز. ۳. شعبده باز.