طاحون. ( ع اِ ) آسیا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به طاحونه شود : بر در یاران تهیدست آمدن هست بی گندم سوی طاحون شدن.مولوی.چون شما را حاجت طاحون نماند آبرا از جوی اصلی باز راند.مولوی.
فرهنگ عمید
= آسیا
فرهنگ فارسی
طاحونه: آسیا، آسیاب ( اسم ) آسیا طاحونه . یا طاحون هوا ( هوایی ) . آس بادی آسیایی که با باد گردد .