فخاری

لغت نامه دهخدا

فخاری. [ ف َخ ْ خا ری ی ] ( ع ص ) داشگر. ( دستوراللغه ). و این غیر از خزاف است که سفالینه فروش باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). بائعالفخار. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

= کوزه گر

فرهنگ فارسی

۱ - عمل و شغل فخار ۲ - ( اسم ) فخار خانه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم