ظفر یافتن

لغت نامه دهخدا

ظفر یافتن. [ ظَ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) اِفلاج. اِظفار. بَلل. فَلج. استیلاء. کامیاب شدن. مظفر شدن. غلبه کردن. دست یافتن :
دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.فرخی.مال شد در جهان چو منهزمی
تا بر او یافت جود تو ظفری.مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پیروز شدن فتح کردن . ۲ - دست یافتن بر مسلط شدن بر .
افلاج . اظفار . بلل . فلج . استیلائ . کامیاب شدن . مظفر شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم