ظاهره

لغت نامه دهخدا

( ظاهرة ) ظاهرة. [ هَِ رَ ]( ع ص ، اِ ) تأنیث ظاهر. || زمین بلند. || ظاهره جبل ؛ بالای کوه. ظاهره هر چیزی ؛ بالای آن. || آبخور که آب آن به نیم روز خورند. آبخور شتران در نیم روز. || نیم روز. ظهر. || چشم بیرون جسته. || ( اِ ) قوم و قبیله مرد: جأنا فی ظاهرته ؛ أی فی عشیرته.
ظاهرة. [ هَِ رَ ] ( اِخ ) از قراء یمامه است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

= ظاهر

فرهنگ فارسی

مونث ظاهر
( اسم ) مونث ظاهر : ثمره ظاهره .
از قرائ یمامه است . معجم البلدان .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ظَاهِرَةً: آشکار
معنی ظَاهِرُهُ: ظاهرش - بیرونش
ریشه کلمه:
ظهر (۵۹ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال سنجش فال سنجش فال قهوه فال قهوه فال مارگاریتا فال مارگاریتا