ته نشین

لغت نامه دهخدا

ته نشین. [ ت َه ْ ن ِ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن. ( آنندراج ). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد
ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها.ناظر علی ( از آنندراج ).|| مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجه ترکیبهای شیمیایی راسب شوند. || درد. راسب. ( فرهنگ فارسی معین ). رسوب و درد. ( ناظم الاطباء ).دردی. لرت. لرد. رسوب.

فرهنگ معین

( ~. نِ ) (اِمر. ) ۱ - آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست . ۲ - آن چه براثر رسوب کردن باقی می ماند، رسوب .

فرهنگ عمید

= ته نشست

فرهنگ فارسی

( صفتاسم ) ۱- آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد ته نشسته . ۲ - مود دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلال یا در نتیج. ترکیبات شیمیایی راسب شوند درد راسب .

ویکی واژه

آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست.
آن چه براثر رسوب کردن باقی می‌ماند، رسوب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال چوب فال چوب