بهبودی

لغت نامه دهخدا

بهبودی. [ ب ِ ] ( حامص مرکب ) خوبی و خیریت. ( ناظم الاطباء ). خوبی. نیکی. ( فرهنگ فارسی معین ). || تندرستی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || زور و توانائی. || ( اِ ) کنایه از خنجر و دشنه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - خوبی ، نیکی . ۲ - تندرستی .

فرهنگ عمید

= بهبود &delta، این کلمه درست نیست، زیرا بهبود خود اسم مصدر است و نباید «ی» به آن الحاق کرد.

فرهنگ فارسی

۱ - خوبی نیکی . ۲ - تندرستی .توضیح چون ( بهبود ) خود مصدر مرخم و اسم مصدر است الحاق آن به ( ی ) حاصل مصدر صحیح نیست ( بر خلاف ( نابودی ) که نابود صفت است )

ویکی واژه

miglioramento
خوبی، نیکی.
تندرستی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم