لغت نامه دهخدا
هرچه بر لفظ پسندیده او رفت و رود
پادشاهان جهان را به از آن نیست تحف.سوزنی.روز نثار و تحف است این و خلق
سیم و زر آرند نثار و تحف.سوزنی.و تحف ومبار بسیار چنانکه لایق علو همت و شرف ابوت او بود به حضرت سلطان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 319 ). اما فارسیان این لفظ را که جمع است بمعنی مفرد آورند :
هر تحفی کز کرم غیب یافت
دامن برجانب امت شتافت.امیرخسرو ( از آنندراج ).