جهال. [ ج ُهَْ ها ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جاهل. ( منتهی الارب ). جاهلان. نادانان. ( اقرب الموارد ) : بر سر جهال به امر خدای محتسب او بکند احتساب.ناصرخسرو.جهال در تنعم و ارباب فضل را بی صدهزار غصه یکی نان نمیرسد.رشید وطواط.حکیمی که با جهال درافتد باید که عزت توقع ندارد. ( گلستان سعدی ). رجوع به جاهل شود.