تسریع

لغت نامه دهخدا

تسریع. [ ت َ ] ( ع مص ) تسریع بمعنی شتافتن اصلا در کتب لغت دیده نمی شود، بجای آن اسراع بر وزن اکرام است که سرعت مانند قدرت نیز اسم آن میباشد. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال دوم ). شتابانیدن. ( دهار ). || مبادرت کردن بسوی چیزی و سرعت کردن. ( از متن اللغة ). || و نیز تسریع زادن گوسفند است بچه خود را زنده پیش از تمام شدن وضع. و چنین حمل را سَرّوع خوانند. این کلمه را از بعض بادیه نشینان شنیدم و در کلام ائمه لغت ندیدم و چنان می بینم که فصیح است. ( از متن اللغة ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) شتاب آوردن .

فرهنگ عمید

شتاب کردن در کاری، شتافتن.

فرهنگ فارسی

شتاب کردن، شتافتن
۱- ( مصدر ) شتافتن شتاب آوردن سرعت آوردن در کار سرعت گرفتن . ۲- ( اسم ) شتاب سرعت . جمع : تسریعات . توضیح بمعنی شتافتن در کتب عرب نیامده و بجای آن (( اسراع ) ) مستعمل است .

ویکی واژه

شتاب آوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم