تیمن

لغت نامه دهخدا

تیمن. [ ت َ ی َم ْ م ُ ] ( ع مص ) تبرک. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). تبرک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بابرکت شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || به فرخندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). به فرخی و فرخندگی گرفتن. شگون نیک زدن. خجسته شمردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || مبارک شمردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و منه الحدیث : یجب تیمن فی جمیع امره مااستطاع. ( اقرب الموارد ). || مردن. || برسوی راست نهادن مرده را در گور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خویشتن رابه یَمَن منسوب کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || به برکت دعا خواندن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ یَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) همایون داشتن ، خجسته داشتن .

فرهنگ عمید

۱. تبرک جستن.
۲. مبارک بودن، میمنت داشتن.
۳. امری یا چیزی را به فال نیک گرفتن.

فرهنگ فارسی

تبریک جستن، مبارک بودن، میمنت، بفال نیک گرفتن
۱- ( مصدر ) همایون داشتن خجسته داشتن تبرک جستن فرخ شمردن بفال نیک گرفتن . ۲- ( اسم ) خجستگی فرخندگی میمنت . جمع : تیمنات .

ویکی واژه

همایون داشتن، خجسته داشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال ورق فال ورق فال پی ام سی فال پی ام سی فال آرزو فال آرزو