لغت نامه دهخدا
تالار. ( اِ ) تختی یا خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب و تخته سازند. ( برهان ) ( از فرهنگ اوبهی ). عمارتی بود که چهار ستون بر چهار طرف صفه بر زمین فروبرند و بالای آن را بچوب و تخته بپوشند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). تخت یا خانه ای که بر بالای چند ستون سازند. ( ناظم الاطباء ). اطاق چوبی که بر بالای چهار ستون چوبی ساخته میشود به این طور که چهار ستون بزرگ در زمین فروکنند و وسط آن ستونها تخته ها کوبیده فرش اطاق قرار دهند و بالای ستونها را با تخته پوشیده سقف اطاق سازند. چنین اطاق در شهرهای مرطوب ایران مثل تبرستان و گیلان برای خواب شب تابستان استعمال میشود که هم بادگیر است و هم جانوران درنده را به آن راه نیست اما در تبرستان آن را اکنون نفار گویند. ( فرهنگ نظام ). در تبرستان آن را «ناپار» و«نپار» گویند. ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ). رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود. محمّد معین در حاشیه برهان قاطع آرد: کردی «تالار» ، گیلکی «تَلَر» :
چندین رنج و بلا و جور کشیدم
تاش به بالای خانه بردم و تالار.سوزنی ( از فرهنگ نظام ).رجوع به غیاث اللغات و لسان العجم شعوری شود. || عمارت عالی که ستون دارد و وسیع است. ( آنندراج ) و ( ازانجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). اطاق بسیار بزرگی که برای پذیرایی مهمان و غیر آن استعمال میشود: تالار سلام قصر پهلوی خیلی بزرگ است. ( فرهنگ نظام ). || تالاب و آبگیر . ( ناظم الاطباء ).
تالار. ( اِخ ) رودخانه ای است در مازندران. ( فرهنگ نظام ). رود تالار از سوادکوه گذشته و ببحر خزر میریزد. ( از التدوین ). رودی است در شاهی که دهستان کیاکلا را مشروب سازد. رجوع به تالارپشت و تالارپی و رجوع بسفرنامه مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 6، 42، 43، 48، 49، 50 و 56 شود.
تالار. [ تال ْ لا ] ( اِخ ) مرکز بلوکی است به آلپ علیا در ناحیه گاپ بر کنار دورانس واقع است و 636 تن سکنه دارد.
تالار. [ تال ْ لا ] ( اِخ ) ( کامیل دوستن دوک دو. مارشال فرانسه و از مردان سیاسی بود. در سال 1652 م. متولد شد و بسال 1728 درگذشت.