سوسنی

لغت نامه دهخدا

سوسنی. [ سو س َ ] ( ص نسبی ) اسب کبود. || هر شی که کبود و نیلی باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). رنگ کبودی که به سبزی زند. ( یادداشت بخط مؤلف ). برنگ گل سوسن. آسمانجونی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
سوسنی. [ سو س َ ] ( اِخ ) ازایلات ساکن اطراف مهاباد. ( جغرافیای سیاسی ص 109 ).

فرهنگ عمید

کبودرنگ.

فرهنگ فارسی

از ایلات ساکن اطراف مهاباد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی