خیزان

لغت نامه دهخدا

خیزان. ( نف ، ق ) آنکه خیزد. ( یادداشت مؤلف ). در حال خیزیدن :
باد سحری سپیده دم خیزانست.منوچهری.فرس میراند چون بیمار خیزان
ز دیده بر فرس خوناب ریزان.نظامی.چو دود از آتش من گشت خیزان
ز من زاده ولی از من گریزان.نظامی.ز بس رود خیزان که از می رسید
لب رامشان رود را می گزید.نظامی. || ( ق ) در حال خاستن. در حال بلند شدن.
- اوفتان خیزان ؛ در حال اوفتادن و بلند شدن :
بیامد اوفتان خیزان بر من
چنان مرغی که باشد نیم بسمل.منوچهری.آخر آن مور میان بسته افتان خیزان
چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت.سعدی ( طیبات ).- اوفتان و خیزان ؛ افتان و خیزان :
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان.نظامی.دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان. ( گلستان ).
پروانه ام اوفتان و خیزان
یکبار بسوز و وارهانم.سعدی ( ترجیعات ).- افتان و خیزان ؛ اوفتان و خیزان :
وزینجانب افتان و خیزان جوان
همیرفت بیچاره هر سو دوان.سعدی ( بوستان ).|| ( اِ ) موج. || ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد. ( ناظم الاطباء ).
خیزان. ( اِخ ) دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان. ( از حاشیه شرفنامه نظامی چ وحید ) :
ز خیزان طرف تا لب زنده رود
زمین زنده گشت از نوای سرود.نظامی.

فرهنگ معین

(ص فا. ) جهنده .

فرهنگ عمید

۱. = خیزانیدن
۲. (صفت ) خیزنده.
۳. (قید ) در حال برخاستن.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] = برخاستن

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) جهنده . ۲ - ( اسم ) موج کوه. آب . ۳ - ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد .
دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان .

دانشنامه عمومی

خیزان ( به ترکی استانبولی: Hizan ) شهری است در کشور ترکیه که در استان بتلیس واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۱۰٬۲۵۸ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۹٬۳۱۱ نفر می باشد. پس از ناحیه دریای سیاه بیشترین فندق درناحیه خیزان کشت می شود و تولید فندوق و عسل معیشت اصلی روستائیان است.
در سال ۱۵۱۴ در نتیجه جنگ چالدران تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی قرار گرفت در سال ۲۰۱۵ دفتر حزب عدالت و توسعه در هیزان مورد ی حمله گروه های کُردی قرار گرفت

ویکی واژه

جهنده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال زندگی فال زندگی فال پی ام سی فال پی ام سی فال راز فال راز