خارجی

لغت نامه دهخدا

خارجی. [ رِ ] ( ص نسبی ) آن که بنفس خود مهتر شود بی اصالت. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || منسوب به خارج. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). بیرونی.( ناظم الاطباء ) . بِرونی مقابل داخلی ، بیگانه. مقابل اندرونی و درونی ، غیر هم وطن. اجنبی. || مقابل ذهنی : وجود خارجی مقابل وجود ذهنی. وجود عینی. || منسوب است به بنوالخارجیه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || وحشی. || استعمال خارجی ، دارو و ضماد و مرهم تدهین و امثال آن بکار رود مقابل استعمال داخلی. || دینار خارجی. دینار بیرونی. || قضیه ای که حکم در آن فقط روی افراد خارجی میرود. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 448 ). درکتب منطق بواسطه مطابقت صفت با موصوف بانتهای آن تاء اضافه می کنند و قضیه خارجیة می گویند: منه قول صاحب المنظومة: تسمی القضیة خارجیة و هی التی حکم فیها علی افراد موضوعها الموجودة فی الخارج محققة مثل : کل من فی العسکر قتل. ( شرح منظومه حاجی ملاهادی سبزواری چ ناصری ص 49 ). || آفاقی . || هر کس که معتقد مذهب خوارج باشد او را خارجی گویند و کیش او را خارجیه نامند و آنها فرقه بزرگی از فرق اسلامی هستند و بر هفت شعبه تقسیم میشوند. محکمیة - یهیشیه - ازراقیه - نجدات - اصفریه - اباضیه - عجاردة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 448 ). و از این جمله اند کسانی که بر علی علیه السلام خروج کردند. ( الانساب سمعانی ). || آنکه بر خلیفه یا امام وقت خروج کند. کافر خروج کننده بر دولت مسلم. ج ، ( بسیاق فارسی ). خارجیان : آذرج [ بشام ] شهری است خرم وبا نعمت و در وی خارجیانند. ( حدود العالم ص 100 ).
امسال که جنبش کند آن خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک.منوچهری.چه باید کرد در نشاندن آتش فتنه این خارجی عاصی. ( تاریخ بیهقی ص 411 چ ادیب پیشاوری ). فرق میان پادشاهان مؤید... و میان خارجی متغلب آن است که پادشاهان چون دادگر باشند طاعت باید داشت... و متغلبان را خارجی باید گفت. ( تاریخ بیهقی ). متغلبان را که ستمکار بدکردار باشند خارجی باید گفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93 ). در سال سیصد بار دیگر امیر احمدبن اسماعیل سپاهی بگشادن سیستان فرستاد زیرا که مردم آن دیاربر او شوریده و خلاف آورده بودند و آن بدین گونه بودکه محمدبن هرمز معروف بصندلی کیش خارجیان داشت و دربخارا می بود ولی از مردم سیستان بود و پیری بزرگ بود. ( احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 صص 32 - 30 ). امیر سعید را سی و یک سال ملک بود و پادشاه عادل بود و او از پدر خویش عادل تر بود و شمایل او بسیار بوده ست. چون امیر شهید را کشتند ببخارا مشایخ و حشم گرد شدند و اتفاق بر این پسر او کردند نصربن احمد... پس او را سعد خادم بر گردن خویش نشاند و بیرون شد تا بروی بیعت کردند و صاحب تدبیرش ابوعبداﷲ محمدبن احمدجیهانی بود. کارها بوجه نیکو پیش گرفت و آن رسمهای نیکو را گرفت چند تن از خارجیان بیرون آمدند و پیش هر یک لشکر فرستاد. همه منصور و مظفر باز گشتند. ( سعید نفیسی در احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 293 بنقل از تاریخ بخارا ). || هر فردی که از افراد یک کشور نبوده ولی در داخل آن کشور زیست کند. || حقوق خارجی : غرض از بحث حقوق خارجی این است که بدانیم خارجیان در مملکت دیگر دارای چه حقوقی بوده و یا آنکه در آن مملکت از چه حقوقی محروم میباشند و بعبارت دیگر فرق بین حقوق اتباع خارجی و اتباع داخلی چیست ؟ ممالک مختلفه روشهای خاصی در اعطاء حقوق بخارجیان دارند و می توان آنها را به چهار قسم منقسم نمود:

فرهنگ معین

(رِ ) ~[ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - بیرونی . ۲ - بیگانه . ۳ - در قدیم به مخالفان خلیفه می گفتند. ج . خوارج .

فرهنگ عمید

۱. مربوط به خارج از کشور.
۲. بیگانه.
۳. تهیه شده در خارج از کشور.
۴. [مقابلِ داخلی] آنچه مربوط به بیرون و ظاهر چیزی باشد، بیرونی.
۵. [قدیمی] کسی که بر خلیفۀ وقت خروج کند.
کسی که معتقد به مذهب خوارج باشد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به خارج و خارجه . ۱ - بیرونی ظاهری مقابل داخلی : در خارجی.۲ - کسی که از کشور بیگانه باشد تابع مملکت بیگانه : دولت خارجی . ۳ - خروج کننده آنکه مخالفت خلیفه یا پادشاه یا جمهور ملت کند. جمع : خوارج. ۴ - پیرو مذهب خوارج . جمع : خوارچ .
ترجمه لقبی است که اشک بیستم به پسرش مهرداد داد .

ویکی واژه

متسوب به خارج؛ بیگانه، اجنبی، بیرونی.
در قدیم به مخالفان خلیفه می‌گفتند، جمع خوارج.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال آرزو فال آرزو فال کارت فال کارت فال انبیا فال انبیا