جهول

لغت نامه دهخدا

جهول. [ ج َ ] ( ع ص ) نادان. ( مهذب الاسماء ). بسیار نادان. ج ، جُهْل ، جُهُل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) : انا عرضنا الامانة علی السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً. ( قرآن 72/33 ).
تا پس از این زنگی و رومی تر است
داغ جهولی و ظلومی تر است.نظامی.درویشی را دیدم که سر به آستان کعبه همی مالید و میگفت یا رحیم و یا غفور تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید. ( گلستان ).
اگر عالم است این و گر وی جهول
مرا دعوت هر دو آمد قبول.سعدی.

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (ص . ) نادان ، بی خرد.

فرهنگ عمید

نادان، بی خرد.

فرهنگ فارسی

نادان، بی خرد، خودپسند، جهلاجمع
( صفت ) ۱- نادان بیخرد. ۲- خود پسند. جمع : جهلائ .( جهلا ) .
نادان بسیار نادان

ویکی واژه

نادان، بی خرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال فرشتگان فال فرشتگان فال ابجد فال ابجد فال انبیا فال انبیا