جریم

لغت نامه دهخدا

جریم. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) گناهکار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). جارِم. ( متن اللغة ). رجوع به جارم شود. || فراهم آورنده چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خرما یا انگور بریده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). ج ، جِرام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خرمای خشک. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). ج ، جِرام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خسته خرما. ( منتهی الارب ). استه خرما. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( آنندراج ). هسته خرما. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). ج ، جِرام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بزرگ تن کلان سال. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، جِرام. ( منتهی الارب ). تناور. ( مهذب الاسماء ). بزرگ جسم. تن بزرگ. ( از متن اللغة ). یقال : «جلة جریم »؛ ای عظیمةالاجرام. ( از اقرب الموارد ). || شتران بزرگ. ( از متن اللغة ). || جرمانه. ( از غیاث اللغات ). || بریده از بن. ( غیاث اللغات از منتخب و شارح ). || گل کشتی. ( غیاث اللغات ). || حفره ای که هسته خرما در آن خرد کنند. ( از متن اللغة ). آنچه هسته خرما را با آن خرد کنند. ( از اقرب الموارد ). || در لغت حجاز بمعنی مد ( واحد وزن ) است. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). یقال : «اعطیته کذا و کذا جریماً».

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (ص . ) ستبر، بزرگ جسم .
( ~. ) [ ع . ] (ص . ) گناهکار، مجرم .

فرهنگ فارسی

بزرگ، ستبر، بزرگ جسم، گناهکار، خرمای خشک
( صفت ) گناهکار مجرم .

ویکی واژه

ستبر، بزرگ جسم.
گناهکار، مجرم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال سنجش فال سنجش فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت