جاودانه

لغت نامه دهخدا

جاودانه. [ وِ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) همیشه. ( شرفنامه منیری ). مخفف جاویدانه است که دائم و همیشه و ابد باشد. ( برهان ). در پهلوی جاویتانک . ( از حاشیه برهان چ معین ). همواره. دائم. باقی. پیوسته. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). جاود. جاودان. جاوید. جاویدان. ( از آنندراج )( انجمن آرا ). دائمی. سرمدی. ابدی. مؤبد. خالد. ( ربنجنی ). باقی. مخلد. آبِد. ( منتهی الارب ) :
اگر غم را چو آتش دودبودی
جهان تاریک بودی جاودانه.شهید بلخی.ابرهه بسوی نجاشی نامه کرد که بعرب اندر بمکه یکی خانه است و گویند خانه خدای است و مردمان آنجا حج کنند و گرد آن طواف کنند و این کلیسیا که من کردم از آن صدهزار بار نیکوتر است و من نیز اهل یمن را بفرمایم تا این کلیسیا راحج کنند و عرب را بفرمایم تا حج خویش از آن خانه اندر آرند تا فخر آن جاودانه ملک را بود. نجاشی بدین سخن شاد شد. ( ترجمه طبری بلعمی ).
اگر مرد گنجی وگر مرد رنج
نه رنجت بود جاودانه نه گنج.فردوسی.بیزدان چنین گفت کای رهنمای
همیشه توئی جاودانه بجای.فردوسی.کس اندر جهان جاودانه نماند
ز گردون مرا خود بهانه نماند.فردوسی.اگر جاودانه نمانی بجای
همان نام به زین سپنجی سرای.فردوسی.جاودانه بجای خواهد بود
همچنین شهرگیر و قلعه ستان.فرخی.عید فرخ باد بر شاه جهان
جاودانه شادمان و کامران.فرخی.اگر آن شاه جاودانه نزیست
این خداوند جاودانه زیاد.فرخی.همواره باش مهتر و میباش جاودان
مه باش جاودانه و همواره باش حی.منوچهری.سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور
برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی.منوچهری.ز ما ماند در این گیتی فسانه
در آن گیتی جزای جاودانه.( ویس و رامین ).جهان اینکار دارد جاودانه
خوشی برد بشمشیر زمانه.( ویس و رامین ).جهان جاودانه نماند بکس
همین جاودان نام نیک است و بس.اسدی.هیچ کس را از مخلوقات بقاء جادوانه و عمر بی کرانه مسلم نیست. ( قصص الانبیاء ص 239 ).
تنت همچون گور خاکست ای پسر مپسند هیچ
جانت را در خاک تیره جاودانه مستقر.

فرهنگ معین

(وِ نِ ) (ص مر. ) جاویدان .

فرهنگ عمید

۱. پاینده، پایدار، همیشگی: اگر مرد رنجی ا گر مرد گنج / نه گنجت بُوَد جاودانه نه رنج (فردوسی: ۸/۳۹۶ حاشیه ).
۲. (قید ) تا همیشه: اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی: شاعران بی دیوان: ۳۶ ).

فرهنگ فارسی

همیشه، جاویدانه، دائم، دائمی، ابدی، جاودانه
( مصدر ) ( جاوید جاود خواهد جاوید بجاو جاونده جاویده ) جویدن مضغ کردن .

فرهنگ اسم ها

اسم: جاودانه (دختر) (فارسی) (تلفظ: jāv(e)dāne) (فارسی: جاودانه) (انگلیسی: javdane)
معنی: پاینده، پایدار، همیشگی، ابدی، ( قید ) تا همیشه، ( = جاویدان )، جاویدان

ویکی واژه

immortale
جاویدان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال انبیا فال انبیا فال آرزو فال آرزو