جابه جا

فرهنگ معین

(بِ ) (ق . ) فوری ، بلافاصله ، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود.

فرهنگ عمید

۱. محل به محل، مکان به مکان، نقطه به نقطه: آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جابه جا می آزمود (مولوی: ۴۱ ).
۲. درحال، فوراً، فی الفور: جابه جا افتاد و مرد.
* جابه جا شدن: (مصدر لازم )
۱. از جایی به جای دیگر رفتن.
۲. از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل، از بند دررفتن، از جا دررفتن.
* جابه جا کردن: (مصدر متعدی )
۱. چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن.
۲. چیزی را در جای خود قرار دادن.

ویکی واژه

فوری، بلافاصله، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم