ثنوی. [ ث َ ن َ وی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد. || منسوب به ثنویة قائلین بدو اصل : کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی.سوزنی.از ثنای توبسی بی خبر است هم چنان چون ثنوی از توحیدسوزنی.- ثنوی زاده ؛ کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد : ز جمله ثنوی زادگانش می شمرند اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود.سوزنی.رجوع به زندیق شود. ثنوی. [ ث َوا ] ( ع اِ ) سروپای شتر قمار. || اسم است استثنا را، و هر چه که آن را استثنا کنند. ثُنیا.
معتقد به دو اصل و مبدٲ خیر و شر، معتقد به دو خدا یا دو صانع برای عالم، دوگانه پرست، دوآلیست.
فرهنگ فارسی
منسوب به ثنویه ( صفت ) ۱- منسوب به اثنان . ۲- منسوب به ثنویه معتقد به ثنویه دوگانه پرست قابل بدواصل . سر و پای شتر قمار اسمست استثنار او هر چه که آن را استثنا کنند