تبین

لغت نامه دهخدا

تبین. [ ت َ ب َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) بجای آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || پیدا و آشکار کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ). پیدا کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ). || هویدا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پیدا و آشکار گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آشکار شدن. ( آنندراج ). || درنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تأنی و وقار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و منه الحدیث : الا ان التبین من اﷲ تعالی و العجلة من الشیطان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ بَ یُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بجای آوردن ، شناختن . ۲ - هویدا شدن ، پیدا گشتن . ۳ - (مص م . ) پیدا کردن ، آشکار کردن .

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) بجای آوردن شناختن . ۲- هویدا شدن پیدا گشتن . ۳- ( مصدر ) پیدا کردن آشکار کردن.

دانشنامه عمومی

تبین نام شهر و شهرستانی در استان قاهره مصر است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَبَیَّنَ: هویدا شد - آشکار گشت
معنی تُبَیِّنَ: تا بیان کنی - تا آشکار کنی
ریشه کلمه:
بین (۵۲۳ بار)

ویکی واژه

بجای آوردن، شناختن.
هویدا شدن، پیدا گشتن.
پیدا کردن، آشکار کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال درخت فال درخت فال چوب فال چوب فال مارگاریتا فال مارگاریتا