لغت نامه دهخدا
تأسیس. [ ت َءْ ] ( ع مص ) بنیاد نهادن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( کشاف اصطلاحات الفنون از صراح ) ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). بنا افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). تأسیس خانه؛ بنیاد نهادن آن. ( از اقرب الموارد ). استوار کردن.( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). بنا کردن. ( فرهنگ نظام ): شمس المعالی باسلطان به تأسیس بنیان مودت و تأکید اسباب محبت مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 233 ). تقطیع و توسیع عرصه جامع تعیین رفته بود و تأسیس و تربیع آن تمام گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 420 ). || تأسیس خانه؛ آشکار کردن حدود و برآوردن قواعد و بنا کردن پایه آن. ( از قطر المحیط ). در فارسی با شدن و کردن و نهادن صرف شود. رجوع به این ترکیب ها شود. || ( اِ ) ( اصطلاح قافیه ) در قافیه الف است که میان آن و میان حرف روی یک حرف متحرک باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چنانکه در قول نابغه ذبیانی. شعر:
کلینی لهم یا امیمة ناصب
و لیل اقاسیه بطی الکواکب.( منتهی الارب ).شمس قیس در المعجم آرد: اما حرف تأسیس الفی است که بحرفی متحرک پیش از روی باشد چنانکه الف آهن و لاذن و این الف را از بهر آن تأسیس خواندند که درتنسیق شعر آغاز و اساس قافیت از این حرف است و هر حرف که پیش از این باشد در عداد قافیت نیاید و بقافیت تعلق ندارد و بیشتر شعرای عجم تأسیس را اعتبار نمی نهند و آنرا لازم نمی دارند چنانکه بلفرج رونی گفته است:
فلک در سایه پرحواصل
زمین را پر طوطی کرد حاصل.
پس گفته است:
کرا دانی تو اندر کل عالم
چنو فرزانه مقبول مقبل.
و خاقانی گفته است:
نشاید بردن انده جز به انده
نشاید کوفت آهن جز به آهن.
پس گفته است:
دلم آبستن خرسندی آمد
اگر شد مادر روزی سترون.
و انوری گفته است:
به کلکش در، مروت را خزاین
به طبعش در، کیاست را ذخایر.
پس گفته است:
امور شرع را عدلش مربی
امور غیب را علمش مفسر.
اگر شاعری الف تأسیس را رعایت کند آنرا لزوم ما لایلزم خوانند چنانکه ملقابادی گفته است:
تابنده دو ماه از دو بناگوش تو هموار
وز دو رخ رخشنده خریدار و ترازو
با ران و سرین سار هیونانی و گوران
با چشم گوزنانی و با گردن آهو.
و چنانک انوری گفته است: