خابیه

لغت نامه دهخدا

( خابیة ) خابیة. [ ی َ ] ( ع اِ ) خابیه.خم. خنب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
چون جانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکند
آرد بفردا افکند، در خسروانی خابیه.منوچهری.و رجوع به بنت الخابیة و رجوع به خابئة و خابة شود.
خابیه. [ ی َ ] ( اِخ ) شهری است که از آنجا تا ایلیا پنج روز راه است و هنگامی که عمربن خطاب بسال شانزدهم هجرت بجانب بیت المقدس میرفت از آنجا گذشت. ( حبیب السیر چ 1 تهران جزء 4 از ج 1 ص 161 ). و رجوع به باب الخابیه شود.

فرهنگ معین

( یَ یا یِ ) [ ع . خابئة ] (اِ. ) خم ، خنب .

فرهنگ عمید

خُم، خمره، سبو.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خم خنب .
شهری است که از آنجا تا ایلیا پنج روز راه هست و هنگامی که عمر بن خطاب بسال شانزدهم هجرت بجانب بیت المقدس میرفت از آنجا گذشت .

ویکی واژه

خابئة
خم، خنب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال زندگی فال زندگی فال سنجش فال سنجش فال آرزو فال آرزو