حصی

لغت نامه دهخدا

حصی. [ ح َ صا ] ( ع اِ ) ج ِ حصاة. ( منتهی الارب ) ( دهار ). سنگریزه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
شمار لختی از آن برتر از شمار حصی
عداد بعضی از آن برتر ازعداد مطر.فرخی.و عدد سکان بلا فزونتر از مال و حصی. ( جهانگشای جوینی ). || عدد بسیار. ( منتهی الارب ).
حصی. [ ح َص ْی ْ ] ( ع مص ) زدن بسنگ ریز. || اثر کردن در چیز. ( ناظم الاطباء )
حصی. [ ح َ صی ی ] ( ع ص ) مرد بسیار خردمند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح پزشکی قدیم ) از بیماریهای کلیه و مثانه. داود ضریر انطاکی گوید: از بیماریهای کلیه و مثانه است و گاهی در زهره و سپرز نیز منعقد شود و این کمتر است. رجوع به تذکره ضریر انطاکی ج 2 ص 141 شود.

فرهنگ معین

(حَ صا ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سنگریزه . ۲ - شمار بسیار.

فرهنگ عمید

سنگ ریزه.

فرهنگ فارسی

سنگریزه، یک دانه آن حصاه، حصیات جمع
( اسم ) ۱ - سنگریزه . ۲ - شمار بسیار . واحد آن حصاه . جمع : حصیات .
مرد بسیار خردمند

ویکی واژه

سنگریزه.
شمار بسیار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال نخود فال نخود فال کارت فال کارت فال لنورماند فال لنورماند