زمیر

لغت نامه دهخدا

زمیر. [ زَ ] ( ع مص ) مصدر زمر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ( از اقرب الموارد ). رجوع به زمر شود.
زمیر. [ زَ ] ( ع ص ، اِ ) کوتاه بالا. || کودک خوبروی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زمیر. [ زَ ] ( ع ص ) غناء زمیر؛ سرود نیکو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زمیر. [ زِم ْ می ] ( ع اِ ) نوعی از ماهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
زمیر. [ زُ م َ ] ( اِخ ) بنوزمیر. نام بطنی از تازیان. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(زَ ) [ ع . ] (ص . ) کوتاه قد.

فرهنگ فارسی

بنو زمیر نام بطنی از تازیان

ویکی واژه

کوتاه قد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال تماس فال تماس فال امروز فال امروز فال سنجش فال سنجش