رکون

لغت نامه دهخدا

رکون. [ رُ] ( ع مص ) میل کردن بسوی کسی و آرمیدن. قال اﷲ تعالی : و لاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار ( قرآن 113/11 ). ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). آرام گرفتن و میل کردن به چیزی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). میل کردن به چیزی. ( از ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی 53 ). میل کردن بسوی کسی و آرام شدن. و از آن است : «هو راکن الی فلان و راکن الیه ». ( از اقرب الموارد ). چسبیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). چفسیدن. گراییدن و میل کردن.
- رکون داشتن ؛ میل داشتن. اعتماد داشتن :
وصف حیوانی بود بر زن فزون
زآنکه سوی رنگ و بو دارد رکون.مولوی. || ( اِمص ) اطمینان. سکون. ( یادداشت مؤلف ) :
ذره ای بالا و آن دیگر نگون
جنگ فعلی شان ببین اندررکون.مولوی.پس نشان نشف آب اندر غصون
آن بود که می نجنبد در رکون.مولوی.

فرهنگ معین

(رُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آسودن ، آرام یافتن . ۲ - به سوی کسی یا چیزی متمایل شدن .

فرهنگ عمید

۱. متمایل شدن به سوی کسی یا چیزی.
۲. آرام گرفتن، آرام یافتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آسودن آسایش یافتن . ۲ - آرام گرفتن آرام یافتن .

ویکی واژه

آسودن، آرام یافتن.
به سوی کسی یا چیزی متمایل شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال فنجان فال فنجان فال کارت فال کارت فال ورق فال ورق