رقیت

لغت نامه دهخدا

رقیت. [ رِق ْ قی ی َ ] ( از ع ، اِمص ) بندگی و غلامی و عبودیت. ( ناظم الاطباء ). بندگی کردن و غلامی نمودن. ( غیاث اللغات ). بندگی. غلامی. عبودیت. در عربی بدین معنی رِق آمده است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
کیست مولی آنکه آزادت کند
بند رقیت ز پایت برکند.مولوی.
رقیة. [ رَق ْ ی َ ] ( ع مص ) یا رُقیَه. مصدر به معنی رَقْی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَقْی شود.
رقیة. [ رُق ْ / رَق ْ ی َ ] ( ع مص ) مصدر به معنی رَقْی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). افسون کردن. ( دهار ). دردمیدن افسون خود بر کسی. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53 ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رقی شود.
رقیة. [ رَق ْ ی َ ] ( ع اِ ) یک بار صعود کردن. ( ناظم الاطباء ).
رقیة. [ رُق ْ ی َ ] ( ع اِ ) افسون. ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( آنندراج ). سحر و افسون. ( غیاث اللغات ): نشرة؛ افسون که بردیوانه و مریض دمند. ( منتهی الارب ).افسون و تعویذ ج ، رُقی ̍ و آن مباح است اگر بزبان عربی و به اسمای الهی و صفات وارده خدای تعالی باشد ونیز بر رقیه تکیه نبود. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). تعویذ، ج ، رُقی ̍. ( ناظم الاطباء ). دعا. نشره. عوذه. تعویذ. معاذه. ( یادداشت مؤلف ). افسون. ج ، رُقاً و رُقیات و رُقَیات. ( از اقرب الموارد ) :
نآید به وزارت به محل پدرت کس
مرکب نشود مهتاب از رقیه شولم.مختاری غزنوی.چون به نزدیک آن طلسم رسید
رخنه ای کرد و رقیه ای بدمید.نظامی.- رقیه عقرب ؛ رقعه عقرب. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب رقعه عقرب در ذیل ماده رقعه شود.
|| یکبار تعویذ خواندن. ( ناظم الاطباء ). || بندگی. ( دهار ).
رقیة. [ رِق ْ قی ی َ ] ( از ع ، اِمص ) رقیت. بندگی کردن و غلامی نمودن. ( آنندراج ). رجوع به رقیت شود.
رقیة. [ رُ ق َی ْ ی َ ] ( اِخ ) رقیه. نام دختر آن حضرت ( ص ) ( ناظم الاطباء ). نام دختر نبی ( ص ). ( منتهی الارب ). نام دختر رسول ( ص ) و رقیة تصغیر رَقیَه باشد از مأخذ ترقی و ارتقاء و بعضی به کسر «قاف » نوشته. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). دختر حضرت رسول ( ص ) از خدیجه و زوجه عثمان که از حضرت زینب کوچکتر و از حضرت ام کلثوم بزرگتر بود. حضرت رقیه و حضرت ام کلثوم نخست نامزد دو پسر ابولهب بنامهای «عتبه » و «عتیبه » بودند پس از نزول آیه شریفه «تبت یدا ابی لهب » ( قرآن 1/111 ). ابولهب و زنش پسران خود را از ازدواج با رقیه و ام کلثوم بازداشتند از اینرو بعدها رقیه بهمسری عثمان درآمده و با وی به حبشه مهاجرت کرد و در آنجا پسری بدنیا آورد که وی را عبداﷲ نامیدند ولی او پس از مرگ رقیه در شش سالگی بسال چهارم هجری قمری درگذشت و خود رقیه پس از بازگشت از حبشه در مدینه بیمار شد و بسال دوم هجری قمری دار فانی را وداع گفت و عثمان پس از وی با ام کلثوم دختر دیگر حضرت ازدواج کرد و بدین سبب لقب ذوالنورین گرفت. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).یکی از چهار دختر پیغامبر اسلام ( ص ) از خدیجه. وی به ازدواج عثمان بن عفان درآمد و در سفر به حبشه همراهش بود. سپس رقیه با پدر خود به مدینه مهاجرت کرد و مریض شد و درگذشت. ( 2 هَ.ق. = 624 م. ). ( فرهنگ فارسی معین ). رسول را سه پسر بود از خدیجه : قاسم و طیب و طاهر، و چهار دختر. رقیه و فاطمه و ام کلثوم و زینب. ( قصص الانبیاء ص 216 ). از وی [از خدیجه ] هشت فرزند [حضرت رسول ] بود چهار پسر: قاسم ، طاهر و طیب و عبداﷲ ،و چهار دختر: زینب ، رقیه و ام کلثوم ، و فاطمه. ( مجمل التواریخ و القصص ص 262 ). رجوع به تاریخ گزیده چ کمبریج ص 141 و 35 و 158 و 192 و عقد الفرید ج 3 ص 146 و ج 5 ص 7 و 42 و ج 7 ص 97 و امتاع الاسماع ج 1 ص 20 و 48 و 49 و 94 و 183 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 311 و 430 و 431 و 519، 518 و الاعلام زرکلی چ جدید ج 3 شود.

فرهنگ معین

(رِ قّ یَّ ) [ ازع . ] (اِمص . ) بندگی ، غلامی .

فرهنگ عمید

بردگی، بندگی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بندگی غلامی عبودیت . توضیح : در عربی بدین معنی رق آمده .

ویکی واژه

بندگی، غلامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال راز فال راز فال حافظ فال حافظ فال پی ام سی فال پی ام سی