یاره

لغت نامه دهخدا

یاره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) دست برنجن را گویند و آن حلقه ای باشد از طلا و نقره و غیر آن که بیشتر زنان در دست کنند و یارق معرب آن است و به عربی سوار گویند. ( برهان ). دست برنجن را گویند و یارق معرب آن است. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).زیوری است که بدان آرایش ساعد کنند و به هندی آن راکنگن گویند. ( غیاث اللغات ). یارَق. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( صراح ). دستیانه. ( صراح ) ( منتهی الارب ). سوار. ( منتهی الارب ) ( لغت نامه حریری ). اسوار. ( منتهی الارب ). دست آورنجن زرین. ( صحاح الفرس ). دست ورنجن. النگو. دستبند.( لغت نامه خطی ). دستوار. منگل. قلب. سوذق. || طوق گردن. ( برهان ). چنبر گردن و گردنبند. گلوبند. یاره. به هر دو معنی فوق یعنی دست برنجن و طوق گردن هم پیرایه زنان بوده و هم از گوهرهای گرانبها بشمار می رفته است که پادشاهان و پهلوانان و سپهسالاران آن را زیب بازوان و گردن خود می کرده اند چنانکه در شواهدی که ذیلا نقل می شود یاره را غالباً با تاج و افسر و دیهیم و گاه و تخت عاج و طوق زر و انگشتری و گوشوار و کمر زرین و کلاه زرین و خلخال زر و جام زرین و جوشن و گرز و مانند اینها آورده اند و آن را از زر و یاقوت و مروارید و نظایر آنها می ساخته اند :
بیفکند [ لهراسب ] یاره فروهشت موی
سوی داور دادگر کرد روی.دقیقی.بیامد نشست از بر تخت زر
ابا یاره و تاج و زرین کمر.فردوسی.همه گنج بد تاج و هم تخت زر
همان افسر و یاره ها و کمر.فردوسی.در گنج بیرنج بگشاد شاه
گزین کرد از آن یاره و تاج و گاه.فردوسی.در گنج بگشاد و تاج پدر
بیاورد بایاره و طوق زر.فردوسی.که از تخت زرینش برداشتند
برویاره و تاج نگذاشتند.فردوسی.سپه سر بسر زان توانگر شدند
چو با یاره و تاج و افسر شدند.فردوسی.همان یاره و طوق گند آوران
همان جوشن و گرزهای گران.فردوسی.تو بر تخت بنشین و نظاره باش
همه ساله باتاج و با یاره باش.فردوسی.به پیش بزرگان بدو دادتاج
همان یاره و طوق باتخت عاج.فردوسی.غلامان همه با کلاه و کمر
پرستنده با یاره و طوق زر.فردوسی.همان یاره و تاج و انگشتری

فرهنگ معین

(ر ) (اِ. ) ۱ - دستبند. ۲ - طوق . ۳ - توان ، نیرو، جرأت .

فرهنگ عمید

۱. زیوری که زنان به مچ دست می بندند، دستبند.
۲. طوق: چه نازی بدین تاج گشتاسبی / بدین یاره و تخت لهراسبی؟ (فردوسی۲: ۱۶۷۶ ).
یارا: جز زُهره که را زَهره که بوسد پایش؟ / جز یاره که را «یاره» که بوسد دستش؟ (مهستی: مجمع الفرس: یاره ).

فرهنگ فارسی

دستبند، زیوری که به مچ دست بندند، طوق، بعربی یارج، یارا: زهره، توان، طاقت، جرات
( اسم ) ۱- دست برنجن حلقه ای ازطلا نقره یا جز آن که زنان دردست کنند دست بند. ۲ - طوق . ۳- استطاعت تحمل . ۴ - باج وخراج .
مرکبی باشد از ادویه ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند و معرب آن یارج است و مشهور به ایارج بود ترکیبی است که اطبا بجهت تلیین طبیعت دهند و ایارج معرب آن است

فرهنگ اسم ها

اسم: یاره (پسر) (فارسی) (تلفظ: yare) (فارسی: یاره) (انگلیسی: yareh)
معنی: یارا، قدرت

فرهنگستان زبان و ادب

{chaperone, molecular chaperone} [زیست شناسی-پروتگان شناسی، زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] هریک از پروتئین های گرماشوک ویژه ای که به پروتئین های نیمه تاخورده متصل می شوند و با جلوگیری از انبوهش آنها به شکل گیری نهایی ساختار پروتئین کمک می کنند

دانشنامه عمومی

یاره ( به لاتین: Jary ) یک روستا در لهستان است که در گمینا اوبورنگکی شلانسکیه واقع شده است. یاره ۱۱۰ نفر جمعیت دارد و ۱۳۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال شمع فال شمع فال عشقی فال عشقی فال پی ام سی فال پی ام سی