کرنج

لغت نامه دهخدا

کرنج. [ ک َ / ک ُ رِ / ک ِ رَ ] ( اِ ) سیاه دانه باشد و آن تخمی است سیاه که بر روی نان کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). سیاه دانه. شونیز. ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ). دانه سیاه و خوشبو. حبةالسوداء. ( یادداشت مؤلف ). اسم فارسی شونیز است و نیز به فارسی سیاه دانه نامند. ( فهرست مخزن الادویه ).
کرنج. [ ک َ / ک ُ رِ / ک َ رَ ] ( اِ )کرنچ. ( برهان ). خرمای ابوجهل. ( برهان ) ( از آنندراج ). نوعی از خرما است که خرمای ابوجهل گویند. ( ناظم الاطباء ). || زهر قاتل. ( برهان ) ( آنندراج ).
کرنج. [ ک ُ رَ ] ( اِ ) برنج. اُرُز. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). برنج خوردنی. ( حاشیه برهان چ معین ) :
آن کرنج و شکرش برداشت پاک
و اندر آن دستار آن زن بست خاک.رودکی.بر آن کس که زی کرم کردی خورش
ز شیر و کرنج آمدش پرورش.فردوسی.بیاراستندش دبیر و وزیر
کرنجش بدی خوردن و شهد و شیر.فردوسی.چو بشنید برپای جست اردشیر
که با من فراوان کرنجست و شیر.فردوسی.ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت
چو کرنجی که فروکوفته باشد به جواز.فرخی.در اثنای آنکه به بازار می رفتم تا کرنج خرم ، اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت. ( سندبادنامه صص 130-131 ). در شادی شیخ شیر و کرنج می پختند. ( انیس الطالبین ). || فلفل سیاه. ( ناظم الاطباء ). || باز شکاری. ( ناظم الاطباء ). اما دراین معنی مصحف کریج است. رجوع به کریج شود.
کرنج. [ ] ( اِ ) اسم هندی اکتمکت است. کرنجو. کرنجوا. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.

فرهنگ معین

(کَ یا کِ نَ ) (اِ. ) سیاه دانه ، شونیز.
(کُ رَ ) (اِ. ) برنج .

فرهنگ عمید

چین خورده، چروکیده.
* کرنج کرنج: [قدیمی] چین چین، پرچروک.
۱. (زیست شناسی ) شونیز، سیاه دانه.
۲. حنظل و زهر.
برنج.

فرهنگ فارسی

( اسم ) برنج ارز : [ در اثنای آنک ببازار میرفتم تا کرنج خرم اشتری جسته و مهار گسسته بر من گذشت ... ] . ( سند باد نامه )
اسم هندی اکتمکت است . کرنجو. کرنجوا

ویکی واژه

سیاه دانه، شونیز.
برن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم