نواس. [ ن ُ ] ( ع اِ ) فروهشته . ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). - نواس العنکبوت ؛ تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. ( از اقرب الموارد ). نواس. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) لرزنده مضطرب سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجل نواس ؛ مردمضطرب مسترخی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).