معلا. [ م ُ ع َل ْ لا ] ( ع ص ) برافراشته و بلند کرده و برداشته. ( ناظم الاطباء ). بلند. عالی. دارای علو. رفیع : طالعش را شهسواری دان که بار هودجش کوهه عرش معلا برنتابد بیش از این.خاقانی.خاقان اکبر کز فلک ، بانگ آمدش کالامر لک در پای اودست ملک ، روح معلا ریخته.خاقانی.گر به مکه فلک و نور مجزا دیدند در مدینه ملک و عرش معلا بینند.خاقانی.حضرت ستر معلا دیده ام ذات سیمرغ آشکارا دیده ام.خاقانی.- درگاه معلا ؛ درگاه بلند و رفیع. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(مُ عَ ل لا ) [ ع . معلی ] (اِمف . ) برافراشته ، بلندمرتبه .
فرهنگ عمید
۱. برافراشته، بلند شده. ۲. بلندمرتبه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) رسم الخط فارسی برای معلی . معلات ( معلاه ) . ( اسم ) بلندی قدر شرف بزرگواری جمع : معالی ( این مفرد در فارسی مستعمل نیست ) .