مخی

لغت نامه دهخدا

مخی. [ م ُخ ْ خی ] ( ص نسبی ) منسوب به مخ : صفراء مخی ؛ هرگاه که بلغم سطبری با صفرابیامیزد، و حرارت وی کمتر گردد هم سطبر شود همچون زرده خایه مرغ. طبیبان آن را مخی گویند و به تازی مخ زرده خایه مرغ را گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

صفرا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب