متخلف

لغت نامه دهخدا

متخلف. [ م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) سپس مانده. ( آنندراج ). پس مانده و عقب مانده. ( ناظم الاطباء ). || عهدشکننده. || مقابل و مخالف. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || خلاف کننده. خلاف کار. و رجوع به تخلف شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ خَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) خلاف کننده .

فرهنگ عمید

۱. خلاف کننده، لغزش کار.
۲. [قدیمی] کسی که در عقب مانده است، واپس مانده.

فرهنگ فارسی

خلاف کننده، لغزشکار
( اسم ) خلاف کننده خلافکار جمع : متخلفین
به قرار داده شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم