( شکلة ) شکلة. [ ش ُ ل َ ] ( ع اِمص ) سرخ و سپیدی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). سرخی که به آن سفیدی آمیخته بود. ( مهذب الاسماء ). || سرخی سپیدی چشم یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سرخ سپیدی چشم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || همانندی. مشابهت : فیه شکلة من ابیه ؛ در او مشابهتی از پدر است.( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). شکلة. [ ش َ ک ِ ل َ ] ( ع ص ) زن با ناز و کرشمه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شکله. [ش ِ ل ِ ] ( اِ ) آنچه از جامه و جز آن به جایی بند شده پاره گردد. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ): اقتواء؛ شکله برکشیدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). تقویر؛ شکله برکشیدن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ). شکله. [ ش ِ / ش َ ل ِ ] ( اِ ) پارچه ای که با کارد از خربزه و هندوانه و جز آن بردارند. ( ناظم الاطباء ). سر خربزه را چون ببرند آنچه بریده اند شکله گویند و به تازی قوارةالبطیخ گویند. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). قواره ای که از خربزه برگیرند. برش. قواره. قاچ. کلاهوار. مهک. برشهای خربزه و هندوانه. ( یادداشت مؤلف ). || بعضی گویند شکله پارچه ای است که سر چوبی دراز بندند برای رمانیدن مرغان چنانکه کبوتربازان کنند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
فرهنگ معین
(ش لَ یا لِ ) (اِ. ) یک برش یا قاچ از هندوانه و مانند آن .
فرهنگ عمید
۱. تکۀ لباس یا پارچه که به میخ یا شاخ درخت یا جای دیگر گیر کند و پاره شود. ۲. تکۀ کوچکی از خربزه یا هندوانه که با کارد می برند.
فرهنگ فارسی
( اسم ) قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ . ۲ - قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد . اقتوائ شکله بر کشیدن تقویر شکلله بر کشیدن جامه .
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی شَکْلِهِ: شکل آن - مشابه آن (شکل هر چیزی عبارت است از چیزی که مشابه آن ، و از جنس آن باشد . ) ریشه کلمه: شکل (۲ بار)ه (۳۵۷۶ بار) «شَکْل» (به فتح شین) به معنای مثل و مانند است.