لغت نامه دهخدا راقد. [ ق ِ ]( ع ص ) خوابنده. ج ، رُقود و رُقَّد. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خوابیده. ( ناظم الاطباء ). خفته. نائم : یا راقد اللیل مسروراً باوّله اِن الحوادث قد یطرقن اسحاراً.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 224 ).