چراخوار

لغت نامه دهخدا

چراخوار. [ چ َ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) بمعنی چراگاه باشد. ( برهان ) ( جهانگیری ). بمعنی چراگاه حیوانات. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). چراگاه. ( ناظم الاطباء ). و آنرا چرامین و چرام نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چراخور. چراجا. مرتع :
خرسند شدی بخورد گیتی
زیرا تو خری جهان چراخوار.ناصرخسرو ( از فرهنگ نظام ).بادغیس خرم ترین چراخوارهای خراسان و عراق است. ( چهارمقاله عروضی ). از ترکستان بحکم انبوهی خانه و تنگی چراخوار به ولایت ماورأالنهر آمدند. ( راحةالصدور ). || ( نف مرکب ) حیوان چرنده و آنکه مانند حیوان میچرد. ( ناظم الاطباء ). چراخورنده. خورنده علف :
چراخوار شد مرگ و ما چون چرا
بجان خوردنش نیست چون و چرا.اسدی ( گرشاسبنامه ).رجوع به چراخور و چراگاه و مرتع شود.

فرهنگ معین

(چَ خا ) (اِمر. ) چراگاه .

فرهنگ عمید

= چراخور: چراخوار شد مرگ و ما چون چرا / به جان خوردنش نیست چون و چرا (اسدی: ۴۰۱ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) چراگاه چرا خور.

ویکی واژه

چراگاه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی استخاره کن استخاره کن فال درخت فال درخت فال ماهجونگ فال ماهجونگ