گسترانیدن. [ گ ُ ت َ دَ ] ( مص ) پهن کردن. منبسط کردن. منتشر کردن. دَحو. طَحو. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). سَطح. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بَسط. ( ترجمان القرآن ). مَهد. ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ). تَمهید. ( ترجمان القرآن ). اِفراش. ( تاج المصادر بیهقی ) : بکوشی کنون تا همی خویشتن را جز آن نام ، نام دگر گسترانی.فرخی.کودکان فَخ می نهادند و دام می گسترانیدند. ( سندبادنامه ). ما چو طفلانیم و ما را دایه تو بر سر ما گستران آن سایه تو.مولوی.همی گسترانید فرش تراب.سعدی ( بوستان ).و بساط عدل و راستی درمیان رعایا و سایر اصناف امم از هر نوع گسترانید. ( تاریخ قم ص 8 ). رجوع به گستردن و گستراندن شود.