گرگن. [ گ َ گ ِ ] ( ص مرکب ) مخفف گرگین. شخصی را گویند که صاحب گر باشد، یعنی علت جرب داشته باشد چه گن به معنی صاحب هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). اَجرَب. ( لغت نامه حریری ). جرباء. ( بحر الجواهر ) : گر نخواهی رنج گر از گرگنان پرهیز کن جهل گر است ای پسر پرهیز کن زین زشتگر.ناصرخسرو.رجوع به گرگین شود. گرگن. [ گ ُ گ ُ ] ( اِ ) دلمل باشد و آن غله ای است که هنوز خوب نرسیده و گاهی در آتش بریان کنندو خورند. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به کَرکَن شود. گرگن. [ گ ُ گ ُ ] ( اِ ) ضابطه ولایت را گویند. ( جهانگیری ). || ( اِخ ) نام پهلوانی بود که افراسیاب به یاری پیران برای جنگ طوس و رستم فرستاد. ( جهانگیری ).
فرهنگ معین
(گُ گُ ) (اِ. ) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد، و آن را گاه در آتش بریان کنند و خورند.
فرهنگ فارسی
پسر میلاد پهلوانی است ایرانی . میلاد بقول نولد که محرف مهرداد ( نام پادشاه اشکانی ) است . در داستان جنگ بیژن با گرازان کسیکه مایه رنج بیژن و افکندن او در بند تورانیان شد گرگین میلاد بود . وی از جانب پادشاه ایران حکمران خوارزم گشت و شهری بنام خود ساخت که گرگان نامیده شد : [ به طوس و به گودرز گشوادگان به گیو و به گرگین از آزادگان . ] ( فردوسی ) ( اسم ) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد و آنرا گاه در آتش بریان کنند و خورند دلمل .
ویکی واژه
غلهای که هنوز خوب نرسیده باشد، و آن را گاه در آتش بریان کنند و خورند.