کیاده

لغت نامه دهخدا

کیاده. [ دَ / دِ ] ( ص ) رسوا . ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 509 ) ( از برهان ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ). رسوا و معیوب و بدنام و بی آبرو. ( ناظم الاطباء ) :
کاری که بسازید به دستان و به نیرنگ
چونانکه کیاده شود این قاضیک ما.نجیبی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 509 ). || ( اِ ) رسوایی. بدنامی. ( ناظم الاطباء ) :
ای سعد سپهر دین کجایی
کآثار سعادتت نهان است
بازم ز زمانه کم گرفتی
وین هم ز کیاده زمان است
این عادت قلّت مبالات
آیین کدام دوستان است ؟انوری ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).|| ( پسوند ) مزید مؤخر امکنه : حسن کیاده. روزکیاده. لعل کیاده. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(دِ ) (ص . ) رسوا، بدنام .

فرهنگ عمید

رسوا، بدنام، بی آبرو.

فرهنگ فارسی

رسوا بود ٠ رسوا معیوب و بد نام و بی آبرو ٠ یا رسوایی و بد نامی ٠

ویکی واژه

رسوا، بدنام.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم