کفور

لغت نامه دهخدا

کفور. [ ک َ ] ( ع ص ) حق ناشناس و ناگرونده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ناسپاسی کننده از نعمت. ( غیاث ).ناسپاسی کننده نعمت. ( آنندراج ). ناسپاس. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). کافر. ( از اقرب الموارد ). کنود. سخت ناسپاس. ( یادداشت مؤلف ). ج ، کُفُر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : انه لیؤس کفور. ( قرآن 9/11 )؛ مردم براستی نومید است ناسپاس. ( کشف الاسرار ج 4 صص 349 - 350 ).
جمله را حمال خود خواهد کفور
چون سوار مرده آرندش به گور.مولوی ( از مثنوی چ نیکلسون ).در زمره توانگران شاکرند و کفور.
( گلستان ).
هرکه برخود نشناسد کرم بار خدای
دولتش دیرنماند که کفور است و کنود.سعدی.|| در اصطلاح تصوف ، بمعنی کنود است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کنود شود.
کفور. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کَفر.( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به کَفر شود.
کفور. [ ک ُ ] ( ع مص ) کفر. کفران. ( از اقرب الموارد ). ناسپاسی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). کافر شدن به خدای تعالی و ناسپاسی کردن. ( المصادر زوزنی ). ناسپاسی. ( آنندراج ) :
شکر کن ای مرد درویش از قصور
که ز فرعونی رهیدی و از کفور.مولوی ( مثنوی ).
کفور. [ ] ( اِ ) عیدالکفور یا یوم الاستغفار. یکی از اعیاد یهود است و آن در روز دهم تشرین اول است. ( از مروج الذهب بنقل مؤلف ). و رجوع به روز کفاره و قاموس کتاب مقدس ذیل روز کفاره شود.

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (ص . ) حق ناشناس ، ناگرونده .
(کُ ) [ ع . ] (اِمص . ) ناسپاسی ، حق شناسی .

فرهنگ عمید

۱. کافر، ناگرونده.
۲. ناسپاس، حق ناشناس.
۱. ناگرویدن.
۲. ناسپاسی کردن.
۳. بی ایمانی.
۴. ناسپاسی.

فرهنگ فارسی

کافر، ناگرونده، ناسپاس، حق ناشناس
( اسم ) نا سپاسی حق نشناسی .
عید الکفور یا یوم الاستغفار . یکی از اعیاد یهود است و آن در روز دهم تشرین اول است .

ویکی واژه

حق ناشناس، ناگرونده.
ناسپاسی، حق شناسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال عشقی فال عشقی