کفاش

لغت نامه دهخدا

کفاش. [ ک َف ْ فا ] ( ص ، اِ ) کفشدوز و کفش فروش. ( ناظم الاطباء ). اسکاف. کفشگر. حذاء. ارسی دوز.لالکایی. ( یادداشت مؤلف ). کفاش بر وزن صراف کلمه ای است که از ماده فارسی بر وزن عربی ساخته اند. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز، سال اول شماره 10 ص 34 ).

فرهنگ معین

(کَ فّ ) (ص . اِ. ) آن که کفش دوزد و فروشد، کفشدوز.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) آنکه کفش دوزد و فروشد کفشدوز

ویکی واژه

calzolaio
آن که کفش دوزد و فروشد، کفشدوز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم