لغت نامه دهخدا
میر ابواحمد محمد خسرو ایران زمین
آنکه شاد است او و دور است از همه رنج و کفا .قصارامی ( از لغت فرس اسدی ).جهان به عدل تو شد آن چنان که ممکن نیست
که بردلی رسد از جور روزگار کفا.شمس فخری ( از انجمن آرا ).|| افشردن گلو. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). افشردگی گلو. ( ناظم الاطباء ).
کفا. [ ] ( اِ ) در فهرست مخزن الادویه این کلمه در فصل الکاف مع الفاء بدینسان «کفا وکفری وعای طلع نخل است » آمده ولی در متن این کتاب وهمچنین در کتاب اختیارات بدیعی و تحفه حکیم مؤمن و الفاظ الادویه کفا نیامده است. رجوع به کفری شود.