کاشته
کاشته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) زراعت شده. ( ناظم الاطباء ). مزروع. مُزدَرَع. کشته. مغروس. مغروسه. نشانده. || زحمت کشیده. ( ناظم الاطباء ). || افراخته. رجوع به افراخته شود. || ( اِ ) تخم و بذر. ( ناظم الاطباء ).
(تِ ) (ص مف . ) زراعت شده ، نشانده .
۱. درختی که بر زمین نشانده شده.
۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.
( اسم ) زراعت شده فلاحت شده مزروع .
زراعت شده، نشانده.