لغت نامه دهخدا
چهارده. [ چ َ / چ ِ دَه ْ ] ( عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب ) عدد اصلی میان سیزده و پانزده. ده بعلاوه چهار. رجوع به چارده شود.
- ماه شب چهارده یا چهارده شب؛ بدر. ماه تمام. پُرماه. گردمه. گردماه.
- مِثل ماه شب چهارده؛ سخت زیبا. بسیار زیبا.
- مَه چهارده شب؛ معشوق زیباروی:
از تو ای چون مه چهارده شب
پانزده مه گسست پیوندم.سوزنی.
چهارده. [ چ َ دِه ْ ] ( اِخ ) قصبه ای است از دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، 3283 تن سکنه دارد. از سفیدرود آبیاری میشود. محصولش برنج، و کنف و ابریشم است. صیفی کاری دارد. شغل اهالی زراعت است. 20 دربند دکان و یک حمام دارد. چهارده از محله های شیرکوه، کاچان کاچرا، لات محله تشکیل شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چهارده. [ چ َ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان. 350 تن سکنه دارد. از شلمان رود و پل رود آبیاری میشود. محصولش برنج و چای است. شغل اهالی زراعت است. این ده از دو محل بالا وپائین تشکیل شده. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چهارده. [ چ َ دِه ْ ] ( اِخ ) از قرای استرآباد است. خالصه دیوان از سه رشته قنات آبیاری میشود. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 298 ). از دهات سدن رستاق ( مازندران واسترآباد تألیف رابینو ص 168 ). دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان. 1180 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصول عمده اش برنج، غلات، پنبه، حبوبات و توتون و سیگار است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. یک دبستان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
چهارده. [ چ َ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، 225 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، پنبه و بنشن است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
چهارده. [ چ َ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فلاور بخش لردگان شهرستان شهرکرد. 122 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان، گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).